انتظار

آفتاب آمد

هوا گرم شد

ولی من همچنان چشم در راه

شاید باز برف ببارد

تا خاطره امدنش را زنده کنم

ولی آفتاب خشم کرده

و جای پایش را در برف شسته

و من همچنان در انتظار برف

برف می بارید

ایستاده بودم چشم براه

چشم هایم امتداد سرک را می خورد

در دلم ولوه آمدن موج می زد

و او همچنان با نیامدن مرا می کشت

....

...


 من هنوز هم چشم براه ایستاده بودم

و همچنان برف می بارید

بهار

آسمان خشمگین خشمگین

برفها در حال گریه

درخت ها پژمرده اند

ولی التهابی در راه است

زود می آید

و بهار همین نزدیکی هاست