دریای عشق

نمی دانم رواست از کسی سخن برانم که او خودش نهایت کلام است و بی نهایت در زیبایی. آیا مگر می شود قطره باشی و وصف دریا گویی؟! اما این دل من آرام نمی گیرد. حسین(ع) در خون من اجین است. وقتی صحبت از حسین (ع)و ابوالفضل (ع)و کربلا می آید ناگاه بغضی گلویم را می فشارد. حس می کنم چیزی در وجودم فوران می کند. حسین (ع)را باید حسین گونه شناخت. با کلامی نتوان وصف دریا کرد اما اشارتی باشد تا شاید دریا در خیال آید.

نمی خواهم بگویم حسین (ع)تک سوار میدان رزم بود نمی خواهم بگویم حسین (ع)در برابر لشکریان ایستاد و شهید شد. می خواهم بگویم حسین هم یک آدم بود مثل من و تو. کاری کرد که جهان را تکان داد. چرا من و تو نتوانیم حسین گونه باشیم.

فرا رسیدن دهه محرم، ماه عشق ماه ایثار ماه صداقت را به همه مسلمانان جهان تسلیت عرض می نمایم.

اعتراف!

ای کاش با تو می موندم

ای کاش از تو می خوندم

ای کاش لحظه هام بوی تو را داشت

ای کاش ای کاش ای کاش

.....................................................................................

این یک اعتراف است. یک اعتراف سخت.

یک اشتباه و یک عمر پشیمانی! یک اشتباه و یک عمر تباهی!

کاش می شد به گذشته برگشت و صفحاتی را پاک کرد.

کاش روزگار جز این می نوشت.

کاش پروانه ها نمی سوختند.

کاش می شد با یک اعتراف همه چیز را جبران کرد.

کاش آسمون باز آبی می شد

کاش پروانه رنگ می گرفتند

کاش گلها در گلدان زندگی را از سر می گرفتند.

کاش با یک اعتراف همه چیز درست می شد.

کاش اعتراف یک پاک کن بود تا صفحات سیاه را پاک می کرد

 

آخر خط!

حس می کنم دیگه کاری از دستم بر نمی آید. حس می کنم کوچکترین نقطه دنیام. حس می کنم صدام دیگه از حنجره ام در نمی یاد. حس می کنم استخوانی تو بدنم و روحی در کالبد وجودم خانه ندارد. حس می کنم هیچم.

حس می کنم هیچی نیستم. هیچ کاری هم از دستم بر نمی یاد. حس می کنم به آخر خط رسیدم.

فقط می تونم تو دلم داد بزنم خدایا!

بگم یا نگم؟

ساده و بی بهانه بگم

بی ریا و بی عشوه بگم

آروم بگم یا فریاد بزنم؟

بگم یا نگم؟

خوب بگم یا بد بگم؟

چرت و پرت بگم یا نگم؟

از کجا بگم؟

بگم یا نگم ؟

خوب باشه می گم!

خیلی وقت است دیوانه شدم

خیلی وقت است دیوانه شدم

رویای من این است

چه زیباست سلاخی پروانه ها در زندان شک

چه زیباست سرکندن مرغ عاشق

چه زیباست شکوفه را پر پر کردن

رویای من این است پروانه ای را کنار شمع بسوزانم

رویای من این است کنار گلها بشینم و پر پر شدن شان را تماشا کنم

رویای من این است 

رویای من این است قاصدکی را در باد پر پر کنم

رویای من این است گلدان ها را بشکنم

رویای من این است بچه گربه را با سنگ بزنم

رویای من این است

رویای من این است کودک همسایه را دشنام باران کنم

رویای من این است صفحه سفید کاغذ را پاره کنم

رویای من این است روی درختها خط بکشم

رویای من این است

تا دوزخ راهی نیست با من همسفر شو

رویای من این است

......

....

...

..